del neveshteha
دویدنها مرا ببین تلا لو نور خورشیداز روی اب به چهره ام می تابد ************************************* قلب ما فردای من
امروز دویدن را دوباره تجربه کردم
وای نمیدانی که در هوایت دویدن چه عطری دارد
دیگر بوی دلواپسی را نمی شود شنید
بوی بهار بود بوی شعر بود و نیاز پرواز
پروازی به نهایت دیدن زمینت از دور
زمین زیبای زندگی سازت
چشمانت را باز کن از زمین انجایی که من در ان روئیده ام
و تو مرا در خود به ارامش رسانده ای
من تو را دوست می دارم به شدت شادی کودکانه ام
من تو را دوست می دارم به تعداد امواج اقیانوسها و دریاهایت
من شادی و فغانی که امید به هرگز ندیدنش دارم عاشقم
عشقی که تو به من اموختی ومرا لبریز کردی
شاید همین با شد من عاشقت هستم .
*********************
سرما
هوا سرد است
به روی بینی ام از سقف میچکد باران
زمین یخ دست یخ پا یخ کمر یخ سینه یخ دل یخ
غلط کردم اگر هنگام گرما اخ واوخ کردم
خدایا پاک یخ کردم
چراغی دارم ای یاران
که هرسالی در این ایام بارانی
زمن چیزی هشت الهفت میخواهد
چراغم ز من نفت می خواهد
چراغی مانده از اجداد من باقی
الا یا ایهالساقی
دمش سرد است اهش گرم
اما حیف خاموش است
الا ای مرد نفتی مرد روغن مال چرکین جامه در بگشا
منم من مرد سرماخورده بی حال
نباشد بشکه ات خالی زبانم لال!!
هوا سرد است وجانسوز است
یکی میگفت:
روز اول هر سال نوروز است
و گرما میرسد از راه
صد وسی روز واندی مانده تا نوروز
صد و سی روز طاقت سوز
به فکر نفت باید بود از امروز
علی از من کتاب وکیف میخواهد
حسن کفش وثریا دامن ومهری جهاز واصغری قاقا
زنم از من لباس پشمی وزربفت میخواهد
در این احوا و اوضاعها
چراغم نفت میخواهد
ستایش بادخیاطان ایران را
که ارزانی به ما بیچارگان کردند
تنبان را
مربا" لوله ی قوری "صنوبر "طبل تو خالی
الک " دفتر " سماور"اشک!
یعنی کشک!
خداوندا !
دلم غمگین و لرزان است و پر درداست
وزیر نفت و بنزین
هوا سرد است!!!
دستانم را در اب میکنم تا ببینم سرد است یا گرم
اوه سرد سرد است
کمی اب به صورتم می زنم تا شاید نور خورشید بر من هم بتابد
نه نمی شود گرمای چهره ام اب را بخار کرد
خورشید حواسش به من نبود وصورتم خشک شد.
به روی شیشه ی پر از بخار طرحی از دو قلب میکشم
قلبهایی که بعد از کشیدنشان قطرات اب از انها سرازیر میشود
قلبی از خودم و تو که هر کدام در یک شیشه ی یک پنجره اند
دور از هم به فاصله ی بی نهایت تاریخ تو انجا و من اینجا
قلبمان خالی ست
نمی شود در قلبم چشمی باشد چشمی که جسمی دارد
جسمی که صاحبی دارد و قلب در حبس ان است
حتی اگر هر دو در یک قاب پنجره باشند باز هم دورند
من فقط ساکتم و دیگر هیچ
کاش من یا ما یا اصلا دنیا رسمش ایچنین نبود
کاش نه کاشی بود و نه هیچی ونه سکوت وسکونی
همه جا پر از همهمه بود و شادی و نور چراغهای رنگی
اما به واقع چنین هم هست اما من در زندان زمان گیجم
راستی چراغی در اتاقم هست اما هرگز روشن نمی شود
نگاه کن اتاقم همیشه شب است.
****************************
صبح امروز شب تاریکی بود
هوا بوی نبودنت را می داد
کجا دنبالت بگردم در این تاریکی محض هیچ کجا نیستی چرا؟
حتی عکسی از تو در ماه هم پیدا نیست
چشمانم را میبندم شاید انجا تو را دیدم
انجا هم که هستی چشمانت به سوی دیگر است
چرا؟
من که با تو خودم بودم
تو خواستی من من نباشم و من تا فرداها دروغ بودم برایت
دروغی که لا اقل تو را شاد میکرد
نه گریستم نه فریاد زدم ونه...
انقدر ساکت که می شود صدای خاموش شدن شمع را شنید.
قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت |